وقتی سرطان ریه نماد با کلاسی است!

 

می دونین...دروغ چرا؟ من عاشق سیگارم. یه مدتی بود که هر وقت تنها می شدم دور از چشم دیگران واسه خودم یه دو سه تایی سیگار کنت و اون یکی مارک نمی دونم مستر چی چی که یادم رفته  و خیلی خوش بوئه می کشیدم. ولی بعد دیدم راست راستی دارم عادت می کنم. و از اونجایی که من به هر چی عادت کنم اراده ی ترک کردنشو ندارم! گفتم بیا و بی خیال شو تا هنوز اسیرش نشدی! خلاصه رحم کردم به خودم و دیگه اصلا طرفش نرفتم. 
گذشت تا اینکه چند روز پیش با دوستم رفته بودم "کافه هنر" که از همون اول به محض ورود بوی سیگارهای جورواجور فضا رو گرفته بود. منم حسابی داشتم کیف می کردم. به هر حال دوستدار دود هستیم دیگه! وقتی نشستیم گارسون همراه با منو، جاسیگاری هم آورد. چون می دونستم دوستم هم اهلش نیست سریع گفتم لطفا جاسیگاریو ببرین. گفت سیگار نمی کشین؟ گفتم نه. جالبه که یه تابلوی : "مصرف دخانیات ممنوع " هم زده بودن! دور و بر دیدم بیشتر دختر و پسرای هم سن و سال ما در حال سیگار کشیدن بودن. اونم با یه ژست خاص! نمی دونم ولی احساس بدی پیدا کردم. حالم بد شد از این ژست های جهان سومی نفرت انگیز. از اینکه حتی چیز های مضر تبدیل شده به کلاس و اتیکت. از اینکه داریم غرق میشیم تو دلخوشیهای های دست چندمی که الان سالهاست تو اروپا و آمریکا ممنوع شده و نمیذارن جووناشون اینقدر علنی به خودشون ظلم کنن.البته بحث علاقه داشتن به دود و سیگار جداست. منظور من کسایی هستن که سیگار کشیدن رو کلاس می دونن! ولی اصلا تقصیرو متوجه جوونا نمی دونم. این رفتارای تلخ نتیجه ی محروم شدنمون از شادیها و سرگرمی هاییه که حقمونه تو این سن داشته باشیم و چون نداریم رو میاریم به اینجور چیزا واسه جبران اون کمبودها. خدا به دادمون برسه! 

نظرات 43 + ارسال نظر
کتایون یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:29 ب.ظ http://goodmorning.blogfa.com/

متاسفانه خیلی چیزای دیگه هم نشونه با کلاس بودن شده.وقتی هویت کم رنگ بشه اونوقت اینجوری میشه که شده

دقیقا ...متاسفانه

[ بدون نام ] یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:17 ب.ظ

:-O
ببخشید الان چی شده؟ شما ؟ :-))

شادمهر یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:00 ب.ظ

به! کافه هنر که پاتوق خودمه! اونجا وقتی بری صد در صد با یه مه بزرگی که از دود تشکیل شده بهره مند خواهی شد! و صد البته اینقدر بوی سیگار می گیری که حتی اگر نکشیده باشی همه بگن کشیدی!
اما برم سراغ بحث اصلی که مطرح کردی. راستش من با این قضیه که تقصیر جوونا نیست و اینا مخالفم! قبول دارم که در یکی از بدترین نقاط دنیا از نظر سرگرمی و شادی و ... زندگی می کنیم اما بعضی چیزا به خود افراد بستگی داره! متأسفانه دور و اطراف من پر از آدم سیگاریه(منظورم دوستام هستن) اما واقعاً هیچ کدوم دلیلی برای کشیدنش ندارن! فقط یه جور ژست به قول تو جهان سومیه! آدم اگر یه کاری رو واقعاً دوست نداشته باشه بی شک انجامش نمیده. من خودم یه بار مجبور بودم سیگار بکشم(حالا بماند که چرا) اما وقتی کشیدم اینقدر بدم اومد که اگر قبلش یک درصد خوشم میومد که پکی بزنم،حالا اون یک درصد هم دیگه وجود نداره.
به نظرم این که هر کاری میکنیم رو بندازیم به گردن شرایط و ... یه جور فرار کردن از جواب دادنه!

آره اتفاقا وقتی اومدیم بیرون انگار کلی عطرای جورواجور زده بودیم!

منم قبول دارم که به خود جوونا بستگی داره چون اگه نداشت الان اصلا جوون سالم پیدا نمیشد. چون همه دارن تو همین جامعه زندگی می کنن اما مساله اینه که سخته . خیلی سخته اونجوری نشدن.

مکتوب یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:31 ب.ظ http://dostatdaramha.blogspot.com/

شهامت و صراحت کلامت همیشه قابل تحسین بوده.
وقتی بارون میاد منم گاهی هوس میکنم.
من سیگار رو سقوط نمیدونم ولی حرف کلیم اینه جامعه تو سقوط افراد مقصر اصلیه.حتی بیشتر از خانواده.

خیلی مواظب خودت باش.

ممنون عزیزم. تو همیشه به من لطف داشتی

آره واقعا جامعه مهمتره. و عواملی که جوونا رو محدود کرده. دیگه بماند...
مرسی تو هم همینطور

ZafMaR یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:57 ب.ظ http://Universal-emptiness.blogspot.com

زدی تو خال !
منم با خود سیگار کشیدنشون مشکل ندارم،
با اون استیل مشکل دارم ، واقعا هم مشکل دارم ، اخر سر هم یکیشون رو میکشم !
ایول !

وای... حالا چرا اونا رو می کشی؟ کسای دیگه ای هستن که خونشون حلال تر از این بنده خداهاست!! :))

خوش اومدی به وبلاگم

بهار(سلام تنهایی) یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:40 ب.ظ

الان این کامنته چیه ؟؟عصبانیه چرا اونوقت ؟؟؟الان ازدست سیگار عصبانیه یا از دست تو که سیگار رو اینجوری سرنگون کردی ؟؟؟

نمی دونم والا! مردم اعصاب ندارن :))

بهار(سلام تنهایی) یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:42 ب.ظ

الان عجله دارم خوندم ولی میرم بعدا میام یه دل سیر کامنت نگاری می کنم به روش کافه هنر ..

می خوای بری دلنوازان رو ببینی؟ :)) منم دارم میرم!

alireza یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:26 ب.ظ http://www.ajib-vagheii.persianblog.ir

khedmat shoma arz shavad khaharam, bande booye sigar ke hess mikonam halat tahavo behem dast mide. kollan az 5 kiloometriye dood rad nemisham. vali asheghe booye benzin hastam.
bale dg doodi boodan kelas dare. 200 sorat raftano viraj dadan kelas dare..
javoonaye ma age in kara ro ham nakonan chi kar konan?

کلا هرچیزی که باعث جلب توجه بشه کلاس داره! حالا می خواد بنز آخرین مدل باشه می خواد سیگار و ...هر چیز دیگه ای.

راستی تو خیلی سوسولیا !!! :))) این دیگه شوخی بود. یکی از دلایلی که خیلی ها میرن سراغ سیگار و اینا همین حرفاییه که دوستاشون بهشون میزنن. سوسول و بچه مثبت و ...

بهار(سلام تنهایی) یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:05 ب.ظ http://www.beee-choneh.persianblog.ir

آره دلنوازان همه رو سر کار گذاشته گفتم ببینم تا خدایی ناکرده از قافله عقب نمونم ...
منم سیگار رو دوست دارم مخصوصا کاپتان بلک یا کپتان بلک حالا.. ولی دوست ندارم تو جمع سیگار کشیدن رو اصلا از ژست سیگار کشیدن بدم میاد ..گاهی تو تنهایی و موقع نوشتن خیلی هوس می کنم ولی گاهی برای اینکه بهش عادت نکنم تنها روشن می کنم تا دودش بهم حس و حال بده ..ولی کلا خوب نیست نباید کشیده بشه نباید بهش عادت کرد ..
اون کافه هنر که دیگه آخرشه ..من جدیدا در محیطی هم که همه دارند سیگار میکشند نمی تونم وارد بشم میگرنم عود میکنه ..کلافه میشم ..

آره حتی منم که بوی سیگارو دوست دارم سر درد گرفته بودم. البته یکی دو ساعت که گذشت عادت کردم

بهار(سلام تنهایی) یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ب.ظ

خلاصه بده عزیزان نکشید و اینگونه سیگار را سرنگون کنید در وجودتان
الان اون بالا پیام آموزنده ی این کامنتدونی بود ...
کلا تو فضایی آموزنده الان هستیم همگی ...خسته نباشیم جمیعا ..

متشکریم که کامنتدونی ما رو از پیامهای آموزندتون بی نصیب نذاشتین دخترخاله جون :)

زری یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ب.ظ http://everlife.blogfa.com

اینکه دیگه سیگار نمی کشین خیلی عالیه.
ولی نشونه با کلاس بودنش باعث تاسفه.

بله واقعا...خیلی هم شدید شده این حالت

بهار(سلام تنهایی) یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ب.ظ

این "مستر چی چی "هم خوب اومدی

:)))

یادم رفته اسم کاملشو! این نشون میده که کاملا ترک کردم و الان پاک پاکم!

غزل خونه یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ب.ظ http://ghazalkhoone.persianblog.ir/

سلام علیکم
من که از سیگاری شدنم راضی ام. در طول این سالیانی که سیگار میکشم خیلی بهم کمک کرده...

داشتم مثل بچه آدم وبلاگایی رو که گوگل ریدرم نشون میده آپدیت کردن میخوندم که رسیدم به این پست تو و چاره ای نیست جز اینکه آخر شبی پا شم برم یه نخ سیگار بکشم و برگردم باز پای کامپیوتر...

به به! عجب مفید هستم و خبر نداشتم.

خدا ما را ببخشه :))

ایشالا همیشه همینقدر ازش راضی باشی. جدی گفتما !

ش یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:35 ب.ظ

من واقعاً متاسفم برای این مروجین سیگار. این خانمان برانداز سفید کوچولو
آخه عزیز من، خودت سر پیری دودی هستی چرا با این پست های انحرافی جوونای مردم رو به بیراهه می کشونی؟! آخر عاقبت نداره!
حالا شاید کسی اینجا ندونه،اما من که می دونم اون کافه هنر جای چه جور آدماییه! نا سلامتی من خودم زیاد میرم اونجا

من هم متاسفم برای شما!!! چیه؟ منتظر چی هستی؟ مگه حتما باید دلیلی داشته باشم برای متاسف بودن؟!!!

سر پیری هم خودتی!

ها ها ها! کافه هنر جای هر جور آدماییه خودت هم همونجوری هستی! پس اگه صدات در بیاد آبروی خودت هم رفته :)))

آره درست فهمیدی! این یک تهدید بود!

هوووم....ولی جای آدمای با کلاسیه خداییش! ( مث من و تو! ) امروز هم که رفته بودم یه آقای خیلی خیلی خوش تیپ میانسال نشسته بود داشت می نوشت. سیگار هم نمی کشید!! غلط نکنم نویسنده بود. اینقدر دوست داشتم برم ازش بپرسم چی می نویسین؟ ولی چهره ش یه جذبه ی خاصی داشت. خیلی هم تو فکر بود. دیگه نخواستم افکارشو به هم بریزم :)

شادمهر یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:36 ب.ظ

کامنت قبلی از آن من بود...

فکر کردی فقط پرشین بلاگ آی پی رو نشون میده؟ خودم می دونم از آن تو بود :))

شادمهر یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:51 ب.ظ

ها!
پس منو دیدی و جلو نیومدی؟ نه بابا، اگه میومدی خوشحال میشدم. رشته ی افکارم به هم نمی ریخت

جل الخالق! اون تو بودی؟ فردا هم میای ازت امضا بگیرم؟ راستی نمی دونستم اینقدر شکسته و پیر و افسرده و داغونی. ولش کن اصلا. امضا نخواستم :)))

خلاف جهت عقربه های ساعت دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:02 ق.ظ

بحث سیگاره اینجا؟
من همین الان داشتم سیگار برگ میکشیدمو پست جدید میذاشتم...
خلاصه به فدای اون مرامت لوتی...
هر چی نباشه من و تو عمریه دوست وبلاگی هستیم دیگه مگه نه؟
اوخ اوخ فکر کنم خیلی خالی گنده ای بستم...
ولی راس گفتم دیگه...

آقا ما بیشتر. شما سالاری :)

سیگار برگ تا حالا امتحان نکردم. بدم نمیاد امتحان کنم. ولی حیف که ترک کردیم دیگه!

خالی بستی؟ نامرد! یعنی دوست نیستیم؟ هستیم؟ چی شد بالاخره؟ معلومه که راست گفتی :)

بهار(سلام تنهایی) دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ق.ظ

واجب شد یه روز دوتایی بریم "کافه هنر"....
تا ببینم کی می خواد بیاد بگه این چیزا رو ..
الان این قیافه برای شادمهر بود که اومده اینجا رو به جنجال کشیده ...

من که از خدامه با تو برم کافه هنر. اگه قول بدی سرت درد نگیره می برمت :))

جدی بیاین یه روز بریم. حالا اگه خیلی غیرقابل تحمل بود می برمتون کافه سپید و سیاه همون نزدیکش. اونجا ملت کمتر سیگار می کشن. ولی باز کافه هنر یه چیز دیگه ست. شایدم فقط واسه من انرژی مثبت داره. نمی دونم.

دخترخاله شادمهرو دعوا نکن. تو که مهربون بودی عزیزم.
این جنجالا کیف داره. ما تریپ رو کم کنی داریم با هم :))

شادمهر دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:31 ق.ظ

ها ها... شما به درد همون کافه سپید و سیاه می خورید که واسه بچه سوسولاس!
من شکسته و پیر و داغون بودم؟ چی شد یهو؟ تا دو دقیقه پیش که خیلی خیلی خوش تیپ و جیگر بودم! اصلاً اگه جلو هم بیای امضا نمی دم!

آره راستش زیاد خوشم نمیاد از سپید و سیاه. نیمکتاش دیوار داره! دل آدم می گیره!

منم امضا نمی خوام اصلنشم! اهکی! خیال کردی :)

شادمهر دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ق.ظ

ولی جدی این دفعه که رفتی به اون گارسونه که عینکی و کم موئه بگو آقا مقدم(فامیلیشه) منو(یعنی تو رو) فلانی(یعنی من) فرستاده!
ببین این قدر تحویلت میگیره که تا حالا تو زندگیت هیچکی اینجوری تحویلت نگرفته!

من تو هفته ی دیگه باز دارم میرم اونجا. میرم بهش میگما! اگه ضایع شدم میام می کشمت!

حالا تازه برم بگم چی میشه؟ مثلا تخفیف میده؟ یا فنجون و پیش دستی مخصوص ؟ یا قهوه ی ویژه؟ یا چی؟ بگو بببینم اصلا ارزش داره برم ضابع شم یا نه :))

شادمهر دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:53 ق.ظ

حالا تو برو بگو ببین چی میشه دیگه
به جان خودم اگه اسم غیر مجازیمو بهش بگی کلی حال بهت میده...

عجب! مارو ببین گیر کی افتادیم نصفه شبی! آقا اسم واقعیشو نگفته میگه برو بگو از طرف من اومدی!!! همینه دیگه! آدم بهشون می خنده اینطوری میشه :))

alireza دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:10 ق.ظ http://www.ajib-vagheii.persianblog.ir

na ke begam az doode sigar badam miyad. kollan az dood badam miyad, doode mashin. doode atisho ina. bache + am dg.

کار خوبی می کنی که بدت میاد. باید همینطور باشه. کاش منم بدم می اومد! :)

هادی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:08 ب.ظ http://shahnia.blogfa.com/

درود
شما بیاین یه کاری کنین، همین فردا از طریق مطبوعات و رسانه ها اعلام کنین که سیگار جهت جلوگیری از سرطان ریه، رماتیسم، افسردگی، پیری زود رس، سل، زهر مار و هزار درد دیگه توصیه میشه که مصرف کنین، ببینین اگه نه مصرفش کم شد، ما عادت داریم که برعکس عمل کنیم، هر چی رو که منعمون میکنن میریم طرفش و هر چی که توصیه میکنن میذاریم کنار.

:)) آره والا به خدا. ما ایرانیا با خودمون هم لجیم!

pemi دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:58 ب.ظ http://pemiphilo.blogspot.com

" تو میتونی
از همین حالا ترک کن!" :دى
اینم پیام اخلاقی بزن ضمیمه

چه پیام تاثیر گذار و جدیدی! دستت درد نکنه :))

اتل متل دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:01 ب.ظ http://shilly-shally.blogfa.com

میبینم که خیلیا مثل من کلا با تریپ افرد مذکور حال نمی کنن در حد قتل!!!

هااا؟ با کی یعنی؟ چقدر کامنتت مشکوکه! منظورت همون سیگاری های ژست بگیره؟

حمید سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:49 ق.ظ http://abrechandzelee.persianblog.ir/

خداوند ما را مرگ با ذلت دهد که شب نویس بانو دو آپدیت کرده اند و ما افتخار خواندنش را نداشته ایم!...
راستش اینروزا کمی بیشتر از یه کم گرفتارم و کلا با ابنکه از محل کار و با اینترنت حرام گشت میزنم تو وبلاگا ولی باز خیلی از آپدیتای بروبچ صمیمی رو از دست میدم...در هر حال قلم عفو بر این فقره از گناهان ما بکشید!...

این قلم عفو چی هست اصلا؟ در هر صورت کشیده شد. بروید خوشحال باشید!

از این به بعد هم گرفتار شدید اولا که ترجیحا" سعی کنید گرفتاری از نوع خیر باشد. دوما که آپدیت خواندن یا نخواندن مهم نیست. ما از میزان لطف شما به وبلاگ این حقیر آگاهیم. قبلا ثابت کرده اید. متشکریم!

حمید سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:59 ق.ظ http://abrechandzelee.persianblog.ir/

چرا برداشتی روی زمینه بنفش ار موی سفید عکس گرفتی!؟...اصلا تو خجالت نمیکشی!؟...شاید یه نامحرم از اینجا رد بشه!...مثلا خود من فردا برم جهنم تو میای نجاتم بدی!نمیای که!...والا!...

آخ راست میگیا! باید میذاشتمش رو زمینه ی قرمز! نترس گناهش پای من نوشته میشه. تو به خاطر دیدن عکس موی من نمیری تو جهنم. من قول میدم :))

حمید سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:10 ق.ظ http://abrechandzelee.persianblog.ir/

غصه نداره که!اتفاقا من آرزومه قبل از این که موهام بریزه سفید شدنش رو ببینم!...
درباره اون مبحث سیگار هم من الان ماههاست که نصفه و نیمه سعی در ترک کردنش دارم ولی هنوز علی رغم امتحان راههای مختلف به جایی نرسیدم که نرسیدم!از اینایی هم که میگی زیاد دیدم ولی اصلا لجم نمیگیره از دیدنشون...حالا ملت هم با یه چیزی حال میکنن شما ضدحال میزنی!؟...

منم غصه نمی خورم. اصلا فراموشش کردم!

منم لجم از این درمیاد که چرا ما تفریحات واقعی نداریم که رو میاریم به این چیزا وگرنه قصد ضدحال زدن نداشتم :)) برن حال کنن. اجازه صادر شد!!

خلاف جهت عقربه های ساعت سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ب.ظ


آخ جون...

چی آخ جون؟!!! آهان گرفتم!

اتل متل سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:05 ب.ظ http://shilly-shally.blogfa.com

سیگاری ژست بگیر !! آره همینا که برای متفاوت بودن و به قول بعضیا با کلاس بودن از هیچ حرکتی دریغ نمی کنن !!
مثل اینکه من اصلا حرف نزنم خیلی سنگین ترم!

نه عزیزم. من شوخی کردم. وگرنه منظورت واضح بود :)

نوید سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:00 ب.ظ http://navidam.blogfa.com

سلام.بله همون بهتر که زودتر از هر چی تا عادت نشده پیشگیری بشه ودور بشی. اینجا کشیدن سیگار در قطار -رستوران -اتوبوس وحتی در شرکتها و کار خونه ها وهمه محیط های........... ممنوع هست که هیچ .جریمه داره

چه عالی! درستش هم همینه

ماه پیشونی چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:01 ب.ظ

آره راست میگی
من خودم سالهاست که سیگار میکشم
اما هیچ وقت زیاد نشده
و خیلی هم از این ژستها و کازاری مسخره متنفرم
اونقدر زیاد که امکان نداره این جور جاها حتی تعارف دوستا رو قبول کنم

شما که خانووووووووومی
آره منم حتی اگه بخوام سیگار بکشم اینجور جاها نمی کشم!

امیر چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:27 ب.ظ http://amirkaraj.co.cc

شیطون نمیزاره خوب چه کنیم

امان از این شیطون! :)

نوید جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:28 ب.ظ

سلام.خوبی؟
فعلآ وه من مدتی هست ترک کردم. در زندگی موارد مهمتر از سیگار هست که نمادی هم میتونه ادم رو بالا ببره .مثل درست وبا احترام با همه صحبت کردن

علیک سلام. مرسی

تبریک میگم که تونستین ترک کنین عمو. اگه همه این نکته ای که شما گفتین رو می فهمیدن که دیگه غمی نداشتیم :)

لیلا شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:17 ق.ظ http://WWW.LEILAG.BLOGFA.COM

سلام
ممنون که بهم سر می زنی
منم هروقت که بشه حتما به وبت سر می زنم
مطالبت جالب و عمیقه
درسته ما تو بعضی چیزا داریم از اون ور بوم می افتیم متاسفانه از نظر مکانی جای خوبی به دنیا نیومدیم دیگه .کاریشم نمی شه کرد

سلام عزیزم. ممنونم از لطفت.

بله متاسفانه. چون این جور آسیبهای اجتماعی رو مسئولین با سیاستها و قوانین اجتماعی اشتباهشون به وجود میارن. متاسفانه کاری از دست ما بر نمیاد.

شادمهر شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:58 ق.ظ


من کشته مرده ی این بحث بین تو و لیلا پیرامون آسیب های اجتماعی هستم!
خانم های کارشناس

:))))

باور می کنی خودم هم وقتی می نوشتم خندم گرفته بود؟ گفتم زیادی داره کارشناسی میشه!! چه کنیم دیگه؟ اگه همه مث ما کارشناس بودن که الان جامعه گل و بلبل بود! اهم! :دی

بلوطی شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:38 ب.ظ http://number13.blogfa.com

سلام
راستش خودت میدونی بنده هم عاشق دودم!
همون اولایی اشنایی با گوجه خان اون سیگار می کشید و منم استعدادشو داشتم به هر حال و یه روز با گریه ازش یه نخ گرفتم و سیگاری شدم به تمام معنا!
یعنی با هم که بودیم هرکدوم ۵-۶ نخ می کشیدیم و البته من بیشتر از اینکه با گوجه خان سیگار می کشیدم کیف می کردم و حس می کردم بزرگ شدم...! ولی در ملا عام خیلی کم سیگار کشیدم
خلاصه سرفه های وحشتناک من هم روز به روز بدتر می شد و در عین حال می دیدم از سیگار کشیدن هیچ لذتی نمی برم
یهویی دیگه دلم سیگار نخواست و گوجه خان هم دید من نمی کشم کمتر می کشید و خلاصه جوری شد که الان جفتمون تو ترکیم! مگر ماهی یکی دو بار اونم با دوستامون
البته قلیون می شکم اونم ماهی یکی دوبار
ولی خوب راست میگی سیگار کشیدن اونم فقط برای ژستش واقعا مضحکه...! برای رفع نگرانی هم به نظرم ادم روحیه خودشو تقویت کنه خیلی بهتره تا به عوامل خارجی متوسل بشه!
خوش باشی خانوم گل

چه خوب که گوجه خان هم داره ترک می کنه. آفرین خانوم دکتر نمونه! من همیشه برام سوال بود که چرا اکثر دکترا خودشون سیگاری هستن. واقعا عجیبه ها!

مرسی عزیزم تو هم همینطور :*

ماه پیشونی شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:21 ب.ظ

خودت می دونی که عزیزی
اما واقعا لازمه که بعضی اوقات یاد آوری بشه
من همیشه از دیدن اینکه آپ کردی ذوق می کنم
و این دلیل اینه که دوست دارم بهت سر بزنم
وقتی آپ قبلیم رو نوشتم حتی از اینکه ممکنه تو ناراحت بشی دلم ناراحت بود

زری یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ق.ظ http://everlife.blogfa.com

ممنون که میای.

خواهش می کنم زری جون. خودت و وبلاگت دوست داشتنی هستین

نوید یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ب.ظ

نگفتم پدر ومادر تون رو میندازین تو جونم. خیلی هم درس میخوندین الان بدتر

:))) خوب اگه شما داستان رو تعریف کنین و خیالمون راحت بشه میریم پی درس و مشقمون! قول میدیم :)

حمید یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:30 ب.ظ http://abrechandzelee.persianblog.ir/

ببین تقصیر خودته انقدر ما میایم و آپدیت نمیکنی کم کم کلا ناامید میشیم!(خودم میدونم الکی شلوغش کردم و یه هفته از آپدیتت میگذره و انقدرا هم دیر نکردی!...فقط خواستم کمی جو بدم به قضیه!)...

تو فکرشم. به زودی!

حمید یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:33 ب.ظ http://abrechandzelee.persianblog.ir/

راستی یه سوال!..
چرا کامنتای این وبلاگت تاییدیه ولی اونیکی نیست!؟...حداقل هر دو رو یه مدل کن تا عدالت رو رعایت کرده باشی!...

آخه بعضیا ممکنه حرف خصوصی داشته باشن. و چون بلاگ اسکای کامنت خصوصی نداره نظرات رو تاییدی کردم. البته گویا یه کدی هست واسه کامنت خصوصی گذاشتن توی بلاگ اسکای که من حوصله ندارم برم دنبالش!

ر.جنکی جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:29 ب.ظ http://fly.blogsky.com

سلام.
قصد کردم اینبار یه ذره سنت شکنی کنم و پست های قبلیت رو بخونم. تو همه پست هایی که نوشته بودی این پست توجه منو بیشتر جلب کرد.
من تقریبا ۱۰ سالی هست که سیگار می کشم اما هنوزم مثل روز اول باهاش حال می کنم. چند بار به این دوستان از گل بهترم گفتم نگاه کنین ببینین من چه ژستی می گیرم موقع سیگار کشیدن اما هر بار بی مزه ها میگن خیلی سعی میکنی که ژست بگیری اما تا یادت میره ژستت هم میره.

ولی خودمونیم ها ژست با سیگار هم خیلی با حاله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد