بازی

بهاره عزیز  دعوتم کرده به این بازی. ممنونم ازش. اینم سومین بازی پی در پی.

به جز قربون صدقه های قابل پیش بینی اعم از مادر و پدر و خاله و دایی و غیره می ریم سراغ غیر قابل پیش بینی هاش! 

 

1- قربون هواپیمایی ایران ایر برم که جمعه ما رو سالم با توپولف رسوند تهران و کابوس های یک ماه اخیرم مبنی بر سقوظ بالاخره تموم شد! 

2- قربون "شبکه ی فارسی وان" برم که پشت سر هم روح آدمو شاد می کنه با سریالای خاله زنکیش و نمیذاره غروبا که حال و حوصله ی هر کاری از بین میره آدم در و دیوارو سیاحت کنه. 

3- قربون دست چپم برم که بالاخره دست از لجبازی برداشته و موقع سنتور زدن سر خود نمیره رو سیم هایی که نباید بره! 

4- قربون ساعت مچی نازنینم که یادگاری مامان بزرگ عزیزمه برم که الان دقیقا 8 ساله که بدون اینکه حتی باتریش تموم بشه داره برام عین ساعت کار می کنه!! 

5- قربون محسن چاوشی و صدای گرفته ی خاص و اون ادا و اطوارایی که به لحنش میده برم که الان سه روزه دارم آهنگ "دور آخر" از آلبوم جدیدشو گوش میدم و اینقدر دوسش دارم که حتی نمی تونم درست حسابی برم سراغ بقیه ی آهنگا!!! ( اینم تبلیغ فرهنگی هنری این پست! ) 

6- قربون این هوای طوفانی برم که هی در تراس رو باز می کنه و باعث شد ده بار از جام پاشم تا در رو ببندم. ( واقعا صدای باد و طوفان رو دوست دارم. ) 

7- قربون انگشت وسط دست راستم برم که سرعتش تو تایپ کردن داره هی بیشتر میشه طوری که الان فرقی ندارم با کسی که با دو دستش تایپ می کنه!! 

8- قربون این حجب و حیام برم که هی داره میگه نه اینو ننویس اونو ننویس و نمیذاره این لیست برسه به 10 تا! 

پ.ن: شاید الان وقت خوبی نبود واسه نوشتن این پست چون حس می کنم بعدا خیلی چیزا برای نوشتن یادم میاد. اما دیگه بی خیال. نوشتم دیگه. 

من هم شباهنگام و کتایون و بلوطی و پمی فیل و دختر آبان رو دعوت می کنم به انجام این بازی.

نظرات 20 + ارسال نظر
شادمهر دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:38 ب.ظ

کلاً خوب نیست آدم زیاد قربون کسی یا چیزی بره!
علی الخصوص اگه آدمش از نوع شب نویس باشه. حیفی بابا! دور از جونت...

اتفاقا آخرش می خواستم بنویسم که هیچ کدوم اینایی که گفتم ارزش قربون صدقه رفتن نداشت ولی بازیه دیگه. بی خیال! D:

pemi دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ب.ظ

قربونت برم تو چقده بازی وبلاگی میکنی؟ «دی
ایشالا سر فرصت. بازم ممنون
میدونی من چاردیواریشُ بیشتر از همه دوس دارم مخصوصن وقتی میگه " زود بیــــــــــــــــــــااااا"

آره تازگیا وبلاگستان خیلی بازی در بازی شده!

منم چاردیواری رو دوست دارم. اصلا همشو دوست دارم. قابل مقایسه با یه شاخه نیلوفر نیست. چاوشی همونطوری که قول داده بود نقص های کار قبلی رو کاملا" برطرف کرده.

زری دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:51 ب.ظ http://everlife.blogfa.com

اگر بعد از کامنت گذاشتن من اون ساعتت از کار افتاد شک نکن که زری چشمش زده

پس خوب شد عکس ساعتمو نذاشتم اینجاو می خواستم بذارم :))
( شوخی کردما! )

بهار (سلام تنهایی ) سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:14 ق.ظ http://beee-choneh.persianblog.ir

قربون منم میرفتی تا لیستت کامل بشه دیگه ...
الان ناقصه پستت .
قربون همسترت چرا نرفتی ؟؟ ؟؟؟

با توجه به خط اول پستم تو که جزو قربون رفتن های قابل پیش بینی و اصلی بودی. واسه همین چون خیلی واضح بود ننوشتمت دیگه عزیزم :)

همسترم رو هم می خواستم بنویسم ولی احساس کردم ممکنه تکراری باشه!

بهار (سلام تنهایی ) سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:16 ق.ظ http://www.sepehrbazigosh.blogsky.com

منم نوشتم خواستم آپ کنم که دیدم آپیدی منم برای اینکه لوس نشه این قربون ها بعدا می ذارم ...

تو تازه هم آپ کردی. بذار شعر قشنگت رو همه بخونن بعد آپ کن. :)

بهار (سلام تنهایی ) سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:19 ق.ظ http://beee-choneh.persianblog.ir

قربون استادتون نمی رین ؟؟
الان نصفه شبی اومدم بهت گیر می دم که چرا قربون اینو اون نرفتی ..خلاصه کم قربون رفتی قبول نیست ...

راست میگیا . شاید چون استادم هم جزو بستگان محسوب میشه قربونش نرفتم. ولی اگه بخوام قربون استادی برم باید قربون استاد قبلیم برم که قسمت نشد باهاش ادامه بدم :(

سلام. سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ق.ظ http://Fly.blogsky.com

سلام.
خیلی قشنگ می نویسی. ابتدایمتن رو که می خونی نمیتونی تا آخرش نخونی.

علیک سلام

خیلی لطف داری. ممنون از تعریفت

بهاره الف سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:39 ق.ظ http://eternaldeath.blogfa.com

اول ل ل ل

مطمئنی؟ D:

کتایون سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ب.ظ http://goodmorning.blogfa.com/

ممنونم از دعوت ولی اگر بنویسم کشتونده میشم

من که تا حالا کشتونده نشدم! ایشالا تو هم نمیشی D:

بزرگ جزیره چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:44 ب.ظ

مورد پنج رو خوب اومدی.
کجایی نیستی دلم واست یه ذره شده آشغال.

پس تو هم "دور آخر " رو دوست داری!

آشغال هم خودتی! حداقل اینجا آبروی خودت و منو نبر! D:

یگانه پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:38 ق.ظ http://loue87.blogfa.com/

سلام دوست خوبم .دورادور با کامنتها ومطالب جالبت اشناشدم فرصت مناسبی را میگشتم تا حضورا بیام وبرات کامنت بگذارم .راستش تووبلاگ دوستان گوناگون با نوشته و نظراتت ازنگاهت خوشم اومد .... این بازی را من به دعوت دوستی درجایی نوشتم جالب بودبرام اصل قربون صدقه رفتن واقعیت مهارنشدنی توبرخی از کلمات واحوالپرسی هاست .... به نکات خوندنی اشاره داشتی .... امیدوارم فرصتی داشته باشی وبه منم سربزنی ونظرت را بگویی .ماناباشی .

علیک سلام. ممنون از تعریفت. لطف داری

شباهنگام پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:03 ب.ظ

من نگفتم؟؟
واقعا چرااا؟ چرا فکر کردم گفتم؟؟؟
بخشیناااااااااا عمدی نبود گل خانوم

احتمالا تو ذهنت گفتی عزیزم. پیش میاد :) اتفاق خاصی نیفتاده که. معذرت خواهی لازم نبود.

غزل خونه پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:26 ب.ظ http://ghazalkhoone.persianblog.ir/

سلام
از همه مهمترش اولی بود و آخری!!!

سلام
اوهوم..شاید!

خلاف جهت عقربه های ساعت پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 ب.ظ

سلام شب نویس خانم گل و ظاهرا تازه از سفر برگشته... خوبی شما؟ این آهنگ چاوشی رو یادم باشه اینقدر تعریف کردی برم پیداش کنم... هر چند با دایال آپ نمیشه دانلود کرد...

علیک سلام.مرسی خوبم. خوبی؟! D:

بقیه شو میام وبلاگ خودت جواب میدم!

شادمهر جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:42 ق.ظ


تو چرا رفتی کامنتی که من تو وبلاگ بقیه می ذارمو خوندی؟!

اولاً شوخی ای بیش نبود.

دوماً من خودم میرم آلبوم بچه های ایران رو میخرم که حمایتشون کرده باشم. مخصوصاً افرادی که کار درستن! الان این سیستم دانلود و اینا اومده. قبلاً که آلبوم ها رو کاست میومد که یادته؟ بیا ببین چقدر کاست و سی دی دارم! هی... یادش بخیر!

سوماً کی گفته من خواننده ی مورد علاقه دارم؟! من تا حالا چیزی گفتم؟

چهارماً درست صحبت کن با عشقم

پنجماً من خیلی خوشحالم که ایشون به قول تو مجوز نگرفت و گذاشت رفت. گذاشت رفت اما آواره نشد. چرا که حالا بارقه های هنرش در تمام دنیا عطر پراکنی میکنه. نشون داد هیچ چیز نمی تونه واسه یه عشق واقعی سد بشه. نشون داد موفقیت هاش اتفاقی نبوده. و کلاً خیلی چیزها رو نشون داد...

اینجا شکلک ندارم! میام تو وبلاگ خودت جواب میدم!

بهار (سلام تنهایی ) جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:03 ق.ظ

همین الان سی دی های خواهر جانت را گذاشتم در کیفم یادم افتاد ..تا فردا در خانه ی برادر جانم که همه هستیم بهش بدم ....ببیند و حال کند و کیف کند ..خودت هم بگیر ببین ..اگه وقت داشتی ...
خوش می گذره فردا کلی ....
پازل هم رفتم ...

کدوم سی دی ها رو می گی دخترخاله جان؟! فیلم براش می خوای بیاری؟! باشه می بینم حتما.
فردا می بینیمتون. به به!

بهزاد جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:58 ب.ظ


یعنی اون دو مورد دیگه ، چی (شاید هم کی!) میتونست باشه! ((:

شما اونایی رو که نوشتم دریاب! :))

دخترآبان شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ق.ظ http://fmpr.persianblog.ir

ما شدیدا شطرنجی میباشیم ... خدا ما را قربان شما کند که جسارت نکنیم دیگر
۱۰ رو دوست داشتم

کدوم 10؟!

حالا که بازار قربون صدقه داغه ما قربون شما میریم شما چرا برید؟ :))
این دفعه شطرنجیت نمی کنم ولی از دفعه ی دیگه حواست جمع باشه! D:

حمید شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 ق.ظ http://abrechandzelee.persianblog.ir/

بیخیال حجب و حیا!...قربون صدقه رفتن اصولا نیاز به فراموش کردن جدی این حرفا داره!...اگه قرار بود من بنویسم کاملا پررویانه مینوشتم!...

نه اینایی که گفتم ربطی به پر رویی یا کمرویی نداره. نمی دونم شاید نباید ربطش میدادم به حجب و حیا!

حمید شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:23 ق.ظ http://abrechandzelee.persianblog.ir/

مرسی دقت!
به جز چند پست اولم یه پست هم درباره ۱۵ خرداد بود که عکس نذاشته بودم...آره...اگه میذاشتم برداشتها محدود میشد...شاید چیزی که منظور من بوده هزارمین حدس مخاطب هم نباشه...چه کاریه که تابلوش کنم؟...مرسی که حواست بود...

خواهش می شود! ولی همچین هم دقتم زیاد نبوده انگار! بدون عکس های قبلی رو یادم نبود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد