-
شب نویس بی تفاوت!
یکشنبه 17 آبانماه سال 1388 03:10
یه پست طولانی از حال و هوای این مدت بخصوص دیروز نوشتم . از سختی ها و فشارها. اما اینقدر دو دل شدم تو گذاشتنش که آخرش پاکش کردم. به خودم گفتم ببین شب نویس جان! همه ی اینا برای مراسم شادی بوده. همه ی اینا با آهنگ و رقص و دست و سوت و خنده همراه بوده. همه زحمت کشیدن و خسته شدن. ولی مهم اینه که دلمون گرمه که یه اتفاق خوب...
-
ایده ی این پست رو دخترخاله داد
شنبه 9 آبانماه سال 1388 15:53
حدسش کار سختی نیست که این عکس بالایی چیه! اگه دیدم جنجال برانگیز شد توضیح میدم. راستی اگه بفهمم کسی از بهار تقلب گرفته من می دونم و اون! در ضمن پازل آپ شد.
-
شبیه تو
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 23:10
چقدر شبیه تو شدم این روزها شبیه خاطره هامان شبیه نگرانی های شیرین و دستهای گرمت تو بگو ...روح عاشقت کی در من حلول کرد که نفهمیدم؟ کاش بودی تا این عاشقی برای تو بود و دستهای گرم من روی شانه های خودت...
-
چه دختری!
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 17:26
سلام علیکم کدبانو شب نویس وارد می شود! حالا قضیه این کدبانو چیه عرض می کنم. چند ماه پیش در حالیکه در خواب ناز به سر می بردم صدای دو تا خانم غریبه رو شنیدم که دارن با مامانم حرف می زنن. از اونجایی که گوشای من چند لحظه دیرتر از خودم از خواب بیدار میشه درست نمی شنیدم چی دارن میگن. کم کم که صداها واضح تر شد دیدم مامانم...
-
جیگر شیطون و شیکموی من!
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 20:07
اینقدر وول زدی که عکست تار شد راستی خوشحالم که از بلاگفا راحت شدم ! فقط بی زحمت بگین که قالب وبلاگم سالمه یا نه؟ عکس بالای وبلاگ رو می بینین؟
-
سلام
شنبه 11 مهرماه سال 1388 09:46
برای امتحان! این پست حذف میشود نه! به دستور دخترخاله حذف نمی شوذ