سلام خیلی جالب بود. خوش حال میشم وبلاگ منم سر بزنین یعنی منتظرم. راستی قالب بخش نظراتتونو چجوری با قالب وبلاگ یه شکل کردین یعنی جور کردین؟ آخه من قالبای دیگه رو که می گیرم فقط کد قالب وبلاگ هستش واسه قالب نظر دهی نیست. پس منتظرم بای
اصلاً می دونی چیه؟! من از اولم اشتباه کردم اومدم تو وبلاگ یکی که Nokia 5800 داره! من همیشه از آدمایی که Nokia 5800 داشتن بدم میومد! حالا فهمیدم دلیلش چیه! یعنی یه مرد فقط می تونه پدر و برادر و پسر و حاج آقا(!!!) باشه؟!! واقعاً که...
به به! عجب معیار دقیق و کارشناسی شده ای داری برای اینکه بری تو وبلاگ مردم!! یه مرد می تونه آقاجون ( پدربزرگ )و عمو جون و دایی جون هم باشه! من نسبت دیگه ای یادم نمیاد! :))
و اما درباره ی پستت: جالب بود. دمشون گرم! تو این قحطیه روزنامه های خوب آفتاب یزد بدک نیست! البته یه کم ترسو تشریف دارن! مثلاً تیتر امروزش رو دیدی؟ تیتری که زده بود کاملاً در جهت اون وری ها بود. علتشم اینه که یکی دو روز پیش بهشون تذکر دادن که اگه زیادی صحبت کنید توقیف می شید! اینا هم یه عقب نشینی اساسی کردن! البته هنوزم تو اون ستونای گوشه کنارش تیکه های باحالی می ندازن. اگه روزنامه خونی اعتماد الان نسبتاً خوبه! ولی اگه هر روزش رو نمی گیری اعتماد پنجشنبه ها رو حتماً بگیر! یه ضمیمه ی خیلی کلفت و توپ داره (البته بیشتر توپیش ملاکه).
در ضمن من هنوز تحریمم رو نشکوندما...
آره خوبه. شما تحریمت رو حفظ کن. فقط یادت نره که تو هر کامنت ذکر کنی که تحریم شکسته نشده! چون من ممکنه پر رو شم خدای نکرده D: من نه روزنامه خونم نه مجله خون نه خرخون! ولی کتاب خون هستم تا حدی! :) در هر صورت ممنون بابت معرفی روزنامه و توضیحت. اون آفتاب یزد رو هم یکی از فامیلامون یه جا حوصلم سر رفته بود داد دستم گفت این ستونای کنارش که حرفای مردمه خیلی با حاله بیا بخون سرت گرم شه! واقعا خوشم اومد با حال بود. اما حیف که اون هم عقب نشینی کرده. اه که به هیچی نمیشه دل خوش کرد :(
بعدشم الان من همینجوری دوست داشتم بیام سوت زنان از در خونه ی دختر خاله جانم رد شوم ..مشکلی میبینند اهالی احتمالا ؟؟ اون آقا بالایی دنبال چه نسبتی میگرده به نظر شما ؟؟ آهان پسر عمو و پسر خاله و پسر عمه و پسر دایی هم هست ..یادت رفته بود عزیزم دیگه چیزی نیست !!
آره اینم نکته ی قابل توجهیه. این نسبتا رو فراموش کرده بودم! شادمهر اگه بخوای بهت میگم پسر عمو! می تونی از بین این نسبتا اننتخاب کنی. مرسی دخترخاله اهالی هم چرا باید مشکلی ببینن عزیزم؟ شما نه تنها می تونی از در خونه ی من رد بشی بلکه می تونی بیای داخل ازت پذیرایی مبسوط به عمل بیارم. با یه چای قند پهلو چطوری؟ :)
توی یکی از سایتا شرح کامل این قضیه رو خوندم...حتی به خودشون زحمت هم نمیدن که بعد از دزدیدن مقالات علمی کلمه هاش رو کمی تغییر بدن!...دقیقا همونو کپی میکنن و فقط اسم بالاش رو عوض میکنن! اگه کسی هم یه کوچولو بنویسه به سرنوشت "اندیشه نو" دچار میشه...با این تفاسیر همین روزاس که "آفتاب یزد" هم بره قاطی بقیه "تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب" ها!
آبروی هر چی ایرانیه اینا بردن. خیالی نیست... با توقیف هر روزنامه حق بودن حرفش بیشتر ثابت میشه
سلام عزیزم ..خوبی ؟؟عصر بهت زنگ زدم خواستم یه دل سیر باهات حرف بزنم البته کارت هم داشتم خلاصه نبودی .....الان اومدم اینجا بگم حالت خوبه ؟؟بابا یه زینگی بزن بهم ..فعلا .. مواظب خودت باش ..(آینجا چرا بوس نداره ..من دوست داشتم بوست کنم )آهان بوووووووووووووووووووووووووس فکر کرده من کم میارم ..!!
علیک سلام. آره رفته بودیم بیرون یه بادی بخوره به کله مون!
چشم حتما در اولین فرصت می زینگم! فضول شدم ببینم چیکارم داری :) امیدوارم خبرای خوش داشته باشی در رابطه با صحبت های شب یلدا و مقدمات اون کار. منم بوووووووووووووووس :)
سلام شب نویس عزیز.مرسی به خونه ی منو بابا سر زدی بذار اعتراف کنم تو تنها غیر آشنایی هستی که به خونمون دعوتش کردم و البته هیچ قول نمیدم آشناها هم به اندازه تو گیج نشده باشن.از کسی که دو سال فقط برا باباش نوشته بیش از این انتظار نمیره.میزبان بدی بودم؟
نه عزیزم این چه حرفیه؟ خیلی هم خوبی. فقط من زیاد چیزی سر در نیاوردم از ماجرا و قرار هم نیست از همه چی سر در بیارم. خوشحالم از آشنایی باهات و ممنون بابت دعوتت.
یکی از دوستان نظر تو رو دیده و میگه راست میگن شفاف سازی کنحالا هم تقبل کرده خودش شفاف سازی کنه نمیدونم میخاد چکار کنه !!!!و چی بگه !!!اما امشب معلوم میشه بازم ازت دعوت میکنم شاید اینبار اوضاع بهتر شه
حتما میام ببینم چی میشه. اگه نگی هم از این به بعد پای ثابت وبلاگتم :)
سلام خیلی جالب بود.
خوش حال میشم وبلاگ منم سر بزنین یعنی منتظرم. راستی قالب بخش نظراتتونو چجوری با قالب وبلاگ یه شکل کردین یعنی جور کردین؟ آخه من قالبای دیگه رو که می گیرم فقط کد قالب وبلاگ هستش واسه قالب نظر دهی نیست.
پس منتظرم بای
علیک سلام
چشم میام و قالب رو هم توضیح میدم
ایول ایول
:)
بله! به خاطر همونه!
تازشم فکر نکن می تونی با سوال پرسیدن تحریممو بشکونی! من که اصلاً دیگه کامنت نمی ذارم برات!
خوب بگم پدرم خوبه؟ برادرم چی؟ حاج آقا چی؟ چی خطابت کنم که راضی شی پسرم؟ :))
آره مشخصه کامنت داری نمیذاری!!! :دی
اصلاً می دونی چیه؟! من از اولم اشتباه کردم اومدم تو وبلاگ یکی که Nokia 5800 داره! من همیشه از آدمایی که Nokia 5800 داشتن بدم میومد! حالا فهمیدم دلیلش چیه!
یعنی یه مرد فقط می تونه پدر و برادر و پسر و حاج آقا(!!!) باشه؟!! واقعاً که...
به به! عجب معیار دقیق و کارشناسی شده ای داری برای اینکه بری تو وبلاگ مردم!!
یه مرد می تونه آقاجون ( پدربزرگ )و عمو جون و دایی جون هم باشه! من نسبت دیگه ای یادم نمیاد! :))
حیف... حیف که حال کل کل ندارم! وگرنه بهت می گفتم!
و اما درباره ی پستت:
جالب بود. دمشون گرم! تو این قحطیه روزنامه های خوب آفتاب یزد بدک نیست! البته یه کم ترسو تشریف دارن! مثلاً تیتر امروزش رو دیدی؟ تیتری که زده بود کاملاً در جهت اون وری ها بود. علتشم اینه که یکی دو روز پیش بهشون تذکر دادن که اگه زیادی صحبت کنید توقیف می شید! اینا هم یه عقب نشینی اساسی کردن! البته هنوزم تو اون ستونای گوشه کنارش تیکه های باحالی می ندازن.
اگه روزنامه خونی اعتماد الان نسبتاً خوبه! ولی اگه هر روزش رو نمی گیری اعتماد پنجشنبه ها رو حتماً بگیر! یه ضمیمه ی خیلی کلفت و توپ داره (البته بیشتر توپیش ملاکه).
در ضمن من هنوز تحریمم رو نشکوندما...
آره خوبه. شما تحریمت رو حفظ کن. فقط یادت نره که تو هر کامنت ذکر کنی که تحریم شکسته نشده!
چون من ممکنه پر رو شم خدای نکرده D:
من نه روزنامه خونم نه مجله خون نه خرخون! ولی کتاب خون هستم تا حدی! :) در هر صورت ممنون بابت معرفی روزنامه و توضیحت.
اون آفتاب یزد رو هم یکی از فامیلامون یه جا حوصلم سر رفته بود داد دستم گفت این ستونای کنارش که حرفای مردمه خیلی با حاله بیا بخون سرت گرم شه! واقعا خوشم اومد با حال بود. اما حیف که اون هم عقب نشینی کرده. اه که به هیچی نمیشه دل خوش کرد :(
امان از دست این توطئه ی استکبار جهانی ...
آقا ما هر چه میکشیم از دست این آمریکاست ...
نه ببخشید جو زده شدم نیمه شبی خانوم
مرگ بر آمریکا رو یادت رفت بگی
ببین اگه آمریکا گور به گور نشه همش تقصیر توئه ها! :دی
بعدشم الان من همینجوری دوست داشتم بیام سوت زنان از در خونه ی دختر خاله جانم رد شوم ..مشکلی میبینند اهالی احتمالا ؟؟
اون آقا بالایی دنبال چه نسبتی میگرده به نظر شما ؟؟
آهان پسر عمو و پسر خاله و پسر عمه و پسر دایی هم هست ..یادت رفته بود عزیزم
دیگه چیزی نیست !!
آره اینم نکته ی قابل توجهیه. این نسبتا رو فراموش کرده بودم! شادمهر اگه بخوای بهت میگم پسر عمو! می تونی از بین این نسبتا اننتخاب کنی. مرسی دخترخاله
اهالی هم چرا باید مشکلی ببینن عزیزم؟ شما نه تنها می تونی از در خونه ی من رد بشی بلکه می تونی بیای داخل ازت پذیرایی مبسوط به عمل بیارم. با یه چای قند پهلو چطوری؟ :)
بعدشم بازم میگم قالب جدید مبارک ..
مرسیییییییی قالب تو هم مبارک عزیزم
چیه؟! می بینم که بهار خانم باز مثل همیشه به دادت رسیده!
نمی خواد بهم بگی پسرعمو یا چیز دیگه!
به قول شاعر: منو با اسم کوچیکم صدا کن...
پس تا حالا داشتم چیکار می کردم؟ خوب با اسم کوچیکت صدات می کردم دیگه! حالا دو سه بارم اون وسطا گفتم پسرم. شما به پدر بودن خودت ببخش :دی
بله بهار خانوم همیشه مثل کوه پشت سر منه. چی خیال کردی "شادمهر" ؟؟! (اینم اسم کوچیک) :دی
هاهاااااا!!!
تو فکر کن که تا حالا داشتی اسم کوچیکمو صدا می کردی!
خدا نگهش داره براتون. کاش منم یه همچین پسرخاله ی خوبی داشتم...
فکر نمی کنم مطمئنم! :)
خدا حفظش کنه. پسرخاله و دخترخاله داشتن که مهم نیت مهم دوستیه. نسبتش فرقی نداره.
خیلی دلم میخواد این امریکا نباشه ببینم اینا به کی گیر میدن.
خدا نکنه! طفلکیا حوصله شون سر میره !! D:
چه دلِ پری داشته بنده خدا
و چه دقتی داری تو! از آگهیهاشم نمیگذری فک کنم حتا :دی
نه بابا اتفاقا خیلی حوصله ی روزنامه خوندن ندارم. اتفاقی بود D:
راستی قالبت توپه!
مونده بود رو دلم باس میگفتم
مرسی. خوب شد گفتی. ذوق کردم :)
آره. راست میگی انصافاً. پس بهتره بگم کاش منم یه همچین دوست خوبی داشتم.
خدا قسمتت کنه :)
به جان خودم اینا انقدر به خودشون شک دارن اگه کسی ازشون تعریف کنه هم شک برشون میداره که نکنه داره مسخره شون میکنه! این چیزا که جای خود داره!
این که هست. اما به نفعشون که باشه این شکا رو هم نمی کنن!
توی یکی از سایتا شرح کامل این قضیه رو خوندم...حتی به خودشون زحمت هم نمیدن که بعد از دزدیدن مقالات علمی کلمه هاش رو کمی تغییر بدن!...دقیقا همونو کپی میکنن و فقط اسم بالاش رو عوض میکنن!
اگه کسی هم یه کوچولو بنویسه به سرنوشت "اندیشه نو" دچار میشه...با این تفاسیر همین روزاس که "آفتاب یزد" هم بره قاطی بقیه "تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب" ها!
آبروی هر چی ایرانیه اینا بردن.
خیالی نیست... با توقیف هر روزنامه حق بودن حرفش بیشتر ثابت میشه
سلام عزیزم ..خوبی ؟؟عصر بهت زنگ زدم خواستم یه دل سیر باهات حرف بزنم البته کارت هم داشتم خلاصه نبودی .....الان اومدم اینجا بگم حالت خوبه ؟؟بابا یه زینگی بزن بهم ..فعلا ..
مواظب خودت باش ..(آینجا چرا بوس نداره ..من دوست داشتم بوست کنم )آهان بوووووووووووووووووووووووووس
فکر کرده من کم میارم ..!!
علیک سلام. آره رفته بودیم بیرون یه بادی بخوره به کله مون!
چشم حتما در اولین فرصت می زینگم! فضول شدم ببینم چیکارم داری :) امیدوارم خبرای خوش داشته باشی در رابطه با صحبت های شب یلدا و مقدمات اون کار.
منم بوووووووووووووووس :)
آره خب٬ اینم میشه!!!
اوهوم :)
ای صبح دم گریزان افکارتان سیاه است
:(
اینجا کماکان ایران است
خبری هم از آزادی نیست!
متاسفانه موافقم...
ایول آفتاب یزد،ایول وبلاگ من و شب!
به خاطر قالبم ایول؟ D:
ااا ... با بجه انقد خشن نمیحرفن که آخه شب نویس جان ! [نیشخند]
کدوم خشونت عزیزم؟ کجا؟ در عکس العمل به کدوم بچه دقیقا ؟ [نیشخند] بگو ما هم روشن شیم :)
واقعا دم آفتاب یزد گرم
بله دم شما هم گرم :)
:))
میشه هر وقت آپ کردی بهم خبر بدی ؟
بله حتما
و وای به ما !!
بله متاسفانه!
سلام شب نویس عزیز.مرسی به خونه ی منو بابا سر زدی بذار اعتراف کنم تو تنها غیر آشنایی هستی که به خونمون دعوتش کردم و البته هیچ قول نمیدم آشناها هم به اندازه تو گیج نشده باشن.از کسی که دو سال فقط برا باباش نوشته بیش از این انتظار نمیره.میزبان بدی بودم؟
نه عزیزم این چه حرفیه؟ خیلی هم خوبی. فقط من زیاد چیزی سر در نیاوردم از ماجرا و قرار هم نیست از همه چی سر در بیارم. خوشحالم از آشنایی باهات و ممنون بابت دعوتت.
طنز مانند اما ....
اما؟ :)
یکی از دوستان نظر تو رو دیده و میگه راست میگن شفاف سازی کنحالا هم تقبل کرده خودش شفاف سازی کنه نمیدونم میخاد چکار کنه !!!!و چی بگه !!!اما امشب معلوم میشه بازم ازت دعوت میکنم شاید اینبار اوضاع بهتر شه
حتما میام ببینم چی میشه. اگه نگی هم از این به بعد پای ثابت وبلاگتم :)
از بس هولم یادو رفت اسممو بنویسم
اکشال نداره عزیزم :)
نمی دونم اون روز که اومدم و پستت رو خوندم چرا هیچی نفهمیدم!! حالا فهمیدم. همون ایول آفتاب یزد که فرمودین!!
قالب نو هم بسیار بهتون میاد
پیش میاد دیگه :)
مرسی عزیزم. لطف داری
حناشون رنگ نداره یا رنگش رفته
:)) خودشون فکر می کنن رنگ داره!!
احتمالاً آفتاب در آفتاب یزد از جایی طلوع می کنه که خطر توقیف شدن و تهدید شدن و غیره رو از بین می بره.
احتمالاً درباره این مطلب کارت زرد دریافت کردن و اگه همینطوری ادامه بدن که دیگه ...
نه فقط در مورد این مطلب اما به گفته ی یکی از دوستان انگار تهدید شدن! حدستون درسته :)
آهان از اون لحاظ دیگه ؟! منظورم پست قبلیم بود و خشانتی که در حق بچه انجام دادی
آهااااان! :))
آره دیگه مادر! پیر شدیم حوصله ی این بچه فضولا رو نداریم!