قصه ، قصه ی گذر است. هرکس نپذیرد که "می گذرد" یا زنده نیست ( یعنی واقعا نمی گذرد!) یا اصولا نمی تواند واقعیت ها را بپذیرد. نمی تواند گذشتن خودش و دیگران و بد و خوب زندگی را بپذیرد. برای همین آه و فغان سر می دهد و می گوید این چرا بود و دیگر نیست یا آن چرا نبود و حالا هست. "این" و "آن" هم هزار تا چیز می توانند باشند مثل اشیاء و آدم ها و حس ها!
قصه ، قصه ی گذر است. ما هم تنها کاری که از دستمان بر می آید، نشستن و افسوس خوردن نیست! بلکه تماشا کردن این گذرها و لذت بردن از این هاست. و اینکه سعی کنیم خودمان هم با این جریان بگذریم و از این هماهنگی لذت ببریم.
این بود نصیحت های من! :)