رخوت

میرم کنار پنجره و میذارم حسابی باد تو صورتم شلاق بزنه به جرم عشق بازی با بارون! 
وقتی حسابی صورتم از سرما بی حس شد پنجره رو می بندم و تو هوای گرم و نفرت انگیز اتاق نفس می کشم. دلم می خواد برگردم کنار پنجره اما پاهام دیگه نای وایسادن نداره. میشینم پشت میز و اینقدر بازی می کنم و به مانیتور زل میزنم که از چشام اشک میاد. هنوز به ماهی ها و همستر غذا ندادم و هنوز لباسامو عوض نکردم و هنوز آرایشمو پاک نکردم و هنوز...  

این جمعه حتی بارون هم معجزه نکرد.

نظرات 48 + ارسال نظر
Pemi شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:10 ق.ظ

اینکاری که گفتی خیلی کیف میده :)

خیلی. حیف که زود گذشت!

شباهنگام شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:55 ق.ظ

وقتی بارونم نتونه اونوقت که کار کار خود دلته
باید مثل قهرمانهای فیلمها از اون گوشهموشهها یه دلخوشکنک ساده پیدا کنه تا حالت بهتر شه
به دلت بگو د یالا خودت گرفتی خودتم دست به کار شو
امروز حتما پیداش میکنه من مطمئنم

گل گفتی. هی بیخودی این دل می گیره! ببینیم شاید تو که اینطوری گفتی به رگ غیرتش بر بخوره و کاری کنه! :)

کتایون شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:48 ق.ظ http://goodmorning.blogfa.com/

ای بابا تو هم؟

ما نیز دیگه! :)

آقای میمــ شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:03 ق.ظ http://smokescreen.blogfa.com

دیرگاهی است که باران دیگر کاری با عشق بازی های زمینی ندارد!
دیرگاهی است که عقل، پاچه خواری عشق را می کند و من ...

هنوز تن ها /.

وقتی عشق ها هم زمینی شدن چه انتظاری از بارون؟

خاموش شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:44 ق.ظ http://khamoosh135.blogfa.com

...
معجزه در جان شماست! بیابید!
...

موافقم. ولی توانایی برای یافتنش گاهی با عوامل بیرونی مثل همین بارون آسونتر میشه.

زری شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:26 ب.ظ http://everlife.blogfa.com

من دیشب همراه این بارون یه رمان خیلی قشنگ خوندم . چقدر کیف داد.

آخ! چه استفاده ی خوبی. با صدای بارون یه کتاب قشنگ. هوووووم

حکایه شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ب.ظ http://hekayeh.blogfa.com

معجزه دیگر یا راهش را گم کرده یا قدرتش را!!!

با حدس اولی موافق ترم!

دارینوش شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ب.ظ http://Fly.blogsky.com

سلام.
معجزه ؟؟

سلام
آره معجزه!
قبلنا بیشتر تحویلمون می گرفت این معجزه. اما الان...

نوید شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:41 ب.ظ

این هوا معجزه نداره تا اینطوری هست

ولی بارون حتی اگه معجزه نداشته باشه یکی از دلخوشی های بزرگ منه :)

بهار (سلام تنهایی ) شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:43 ب.ظ http://beee-choneh.persianblog.ir

نبینمت اینجوری ....
البته بارون دیشب برای منم اینجوری بود ..
نمی دونم انگار وحشی بود ...
خلاصه با نظر شباهنگام کاملا موافقم دکش کن بابا بی خیال ....

جور بدی نبودم عزیزم. رخوت یعنی عنوان پستم بهترین توصیف حالتم بود. یه حس حنثی ولی بیخود!

بهار (سلام تنهایی ) شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:47 ب.ظ http://beee-choneh.persianblog.ir

میذارم حسابی باد تو صورتم شلاق بزنه به جرم عشق بازی با بارون!
بسیار از این جمله خوشم اومد ...انگار از ته دل من بود ...جای مادر جان خالی نباشه ...پیشاپیش ..برنامه ی دوشنبه هنوز برقوت خودش هستا ...فعلا برنامه ی دیگه ایی نذار ..فردا قطعی بهت میگم ..

اصولا ما ته دلامون به هم نزدیکه :))

مرسی. فعلا که انگار نه انگار! گرفته خوابیده! احتمالا از پرواز جا می مونه :))

شادمهر شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:30 ب.ظ

چیزی نمی تونم بگم!
من تا حالا فکر میکردم فقط خودم دیوونه ام و از این احوالات بهم دست میده!

یعنی میگی من دیوونم؟ خجالت نمی کشی؟! :))

شادمهر شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:48 ب.ظ

راستش چند وقت بود می خواستم بهت بگم که به این نتیجه رسیدم ولی روم نمی شد!

" تو آرومی نمی دونی چقدر دیوونگی خوبه..."

الهی بمیرم که چقده تو کم رویی!
من خودم هم با دیوونگی حال می کنم اما خودم فقط اجازه دارم به خودم بگم! نه کسی دیگه! (الکی! D: )

بزرگ جزیره شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:11 ب.ظ

آره؟ بابا احساسات. بابا آخر این جمله قشنگا بنویس.
ولی جدا دلم گرفت اینجوری نوشتی. به خودت بیا.

به خودم بیام؟ باشه الان من بسی پشیمان و نادمم :)) دیگه کاری نمی کنم دلتون بگیره :))

شادمهر شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:58 ب.ظ

راستی یه سوال تبلیغاتی داشتم.
مارک لوازم آرایشتون چیه که بارون پاکش نمیکنه؟

مارکش خیلی خوبه! خیالت راحت! :))
بعدشم بارون معمولا آرایش رو پاک نمی کنه فقط گند میزنه به بهش!

شادمهر شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ب.ظ

منظورم همون گند خوردن بود!
حالا یه سوال تربیتی! بی تربیتی نه ها! تربیتی!
وقتی نشستی پشت میز چی بازی کردی؟
(من الان دارم ازت بازجویی میکنم!یه دونه از این چراغا که تکون میخوره رو هم دارم بالای سرت تکون میدم )

ضمن تاکید بر اینکه من بی گناهم! یه سایت هست که خیلی بازیای خوبی داره و من تازگیا معتادش شدم! عمرا" هم نمیگم چه سایتی چون خودم بعد از مدتها جست و جوی بی وقفه پیداش کردم و به این مفتیا حاصل زحماتم رو در احتیار بقیه نمیذارم! D:

شادمهر شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:29 ب.ظ

چی؟!!! نمیگی؟!!!
سرباز بیا این خانمو ببر بخش اعتراف گیری اوین ببینم میگه یا نه!

خسیسسسسسسسسس!!!!

حالا فکرامو بکنم شاید گفتم!
فکرامو کردم! :
www.gameduell.com

اعتبار بازیکنا با هر برد زیاد میشه با هر باخت کم میشه. هر وقت کلا" اعتبارت تموم شد باید عضو بشی دوباره. اگه از بازی هاش خوشت اومد و خواستی هی عضو بشی! بگو تا بگم چیکار کنی.

شادمهر یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:19 ق.ظ

چه بچه ی خوبی! زود اعتراف کردی!
البته شانس آوردی! می خواستم اگه این دفعه نگی بگم ببرنت کهریزک!

پس خداروشکر!

شادمهر یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:46 ق.ظ

آخ جون!!! چقدر حال میده!
فقط دلم میخواد منم معتاد بشم!

تگران نباش! میشی!

انگاره ها یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:41 ب.ظ http://1helena.blogfa.com

بارون معجزه نمیکنه بارون سیاهی ها رو میشوره و سفیدی بجا مزاره این من و تو هستیم که با باورهامون معجزه رو به هستیمان دعوت می کنیم

عطر و صدای بارون همیشه این معجزه درونی رو که گفتی برای من آسون می کنه. من فقط حسمو به سادگی بیان کردم.

مهسا یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:15 ب.ظ http://mahsan70.blogfa.com

با معجزه بی معجزه من هیچوقت حوصله ی پاک کردن آرایشمو ندارم حالا هی واسه من دستمالای مرطوب مختلف میخرن منو گول بزنن!
پ.ن:بارون ..هیچوقت توصیفی برای طراوتش ندارم!

آره. واقعا کار سختیه!

پ.ن: نمی دونم جمله ت حس مثبت داشت یا منفی. ولی از دید من بارون هم از اون چیزاییه که از فرط با شکوه بودن نمیشه توصیفش کرد :)

نوید سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:37 ب.ظ

سلام تو با بهار قرارداد دارین که هر وقت میآینبا هم بیاین وبلاگم

:)) معلومه دل من و بهار خیلی به هم راه داره

حکایه چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:01 ق.ظ http://hekayeh.blogfa.com

داستان مورچه و فیل

در اولین فرصت میام و می خونم. ممنون.

بهار مهرگان چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:13 ب.ظ http://www.baharmehregan.blogfa.com

جمعه ها معجزه ای در کار نیست نوسنده شب ...

آره! موافقم. بیشترشون... :(

[ بدون نام ] چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:16 ب.ظ

درود
این نوشته خیلی بوی غم میده، ایشالا زندگیت پر از شادی باشه.

مرسی از اینکه تنهام نذاشتین. تو مأموریتم و دسترسی چندانی به اینترنت ندارم. اگه خدا بخواد هفته بعد کارم تموم میشه و برمیگردم.

ممنونم. زندگی تو هم.

خواهش می کنم. تو ماموریتت موفق باشی.

هادی چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:18 ب.ظ http://www.shahnia.blogfa.com

درود
ببخشید، نظر گذاشتم، اسمم یادم رفت بنویسم.

اتل متل چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ب.ظ http://shilly-shally.blogfa.com

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می زنند
سلام شب نویس جان. خوبی ؟! من خوبم. مرسی که حالمو پرسیدی.

سلام عزیزم. ممنون. دلم برات تنگ شده بود کاری نکردم که :)

کلاسور پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:52 ب.ظ http://celsor.persianblog.ir

سلام . بارون همیشه معجزه می کنه !! شاید برای معجزه آماده نبودی ؟!!!

علیک سلام
به این فکر نکرده بودم ... نمی دونم ولی تمام وجودم خواستارش بود.

بهار (سلام تنهایی ) جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ق.ظ http://beee-choneh.persianblog.ir

وبلاگ جالبی دارید ..من آپم....
اصلا بلد نیستم اینجوری کامنت بذارم ...ناشی هستم در این مقولات ..
مثل دختر خاله ی خوب بیا بخون تا فردا نیومدم به زور متوسل بشم ....

من شرمندمممممممممممممممم
خودت می دونی که سرمون شلوغه دیگه.
به هر حال همین الان کامنت نگاشتم و وظیفه انجام شد اگرچه با تاخیر :)

بلوطی جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ق.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام
دوست جون گلم خوبی؟
خوشی؟
وای منو بازی دعوت کردی؟؟
مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ولی باید بنویسم که ۸ تا چیز که قربونشون برم؟؟(جمله بندی رو حال کردی؟کلا چند روزه سیمام قاطی شدن!)
من برگشته شدم:))
راستش بارون همیشه دل ادم رو میگیرونه ... نمی دونم اما منم مثه بقیه ادما دوستش دارم چون میگن اب روشناییه...منم فکر می کنم که باشه...االبته بارون بهار خیلی می چسبه خانومی...هوای تهران هم که عالی خوش به حالتون حداقل یه عالمه جاهای خوشگل دارین برید قدم بزنین:(((دوباره من دهاتی بازی در اوردما:))
خیلی مراقب خودشت باش خانومی ...منم به زودی اطاعت امر نموده و این بازی رو انجام میدهم:))
بوس

سلام عزیز دلم
تو خوبی؟ دلم برات تنگ شده بود خیلی.
نه مهم نیسن تعدادش چند تا باشه. هر چندتایی که دوست داری بنویس.
متاسفانه خیلی وقت نکردم زیر بارونای این چند روزه قدم بزنم. البته با ماشین چرا!!!

ولی حسابی از صدای بارون و عطرش کیف کردم. جات خالی. امیدوارم تو بهار حسابی تو شهر شما هم بارون بیاد
تو هم مراقب خودت باش بلوطی گلم. بوس

جوجه اردک زشت شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:04 ق.ظ http://13l.blogfa.com

پیروز باشی و شاد و باآرامش.

ممنون. چه آرزوهای خوبی

نوید شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:52 ب.ظ http://navidam.blogfa.com

سلام انگاری هنوز بهار نیومد که تو از این هوای رخوت نزدی

چرا زدم بیرون. ولی وقت آپ کردن ندارم :))

نوید یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:01 ق.ظ

اتفاقآ همون بازاری که گفتی هست منتها از نوع شنبه یا یکشنبه بازار

مرسی از اطلاعاتتون :)

بهار مهرگان یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ق.ظ http://www.baharmehregan.blogfa.com

خیلی خیلی ممنونم نویسنده شب. ممنونم که همیشه مرا میخوانی .به گمانم از "سلام تنهایی" عزیز به هم رسیدیم و امیدورام همواره با هم بمانیم ...

منم از این آشنایی خیلی خوشحالم و همین آرزو رو دارم بهار عزیزم...

شب گلک یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:57 ب.ظ http://www.shabgolak.blogfa.com

چه شبیه هم هستیم توی این روزهای کشدار ...خوشحالم که باهات آشنا شدم

منم همینطور شب گلک عزیزم

نازنین دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:56 ب.ظ http://farzandanekorosh.blogfa.com

سلام عزیزم...اولین بار میام به وبلاگت سر میزنم...جالب و زیبالینک کردم خواستی لینک کن

علیک سلام. خوش اومدی.ممنونم

دارینوش چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:49 ق.ظ http://Fly.blogsky.com

سلام.
مرسی که به من سر میزنی . اما وقتی نمی نویسی احساس می کنم مشکلی برات پیش اومده .

علیک سلام
نه مشکلی نیست خداروشکر. اما تقریبا اصلا وقت ندارم بیام نت. فقط همین :)

کلاسور جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:25 ق.ظ http://celasor.persianblog.ir

آره درسته اوند همیشه داره میگرده !!!! این ماییم که چند وقت یه بار برای اینکه ببینیمش باید بریم اونور دنیا!

و من هیچ وقت نتونستم با این مساله کنار بیام!

alireza جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 ب.ظ http://www.ajib-vagheii.persianblog.ir

delam tang shode vase doostaye weblogi
age facebook darin mano add konin
masiha panahi

کم کم داری رو می کنی اطلاعاتت رو. به به! آقای پناهی! :))

ما هم دلمون تنگ شده بود.یه فونت فارسی بریز تو کامپیوترت! وبلاگتو آپ کن. نمیشه؟!

بلوطی جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ب.ظ

سلام خانومی
من که سرما خوردم ابته سعی می کنم کمتر از قبل بخورم!! که حداقل زیاد نشم تا بتونم برم ورزش
اما این دوجه خان نامرد حسابی داره ورزش می کنه و رژیم گرفته! نمی خوام ازش عقب بمونم:))
خوش به حالت .... عید نزدیکه و این چربی های اضافی! قصد ترک بدن منو ندارن:((
ای خداااااااااااااااااا
خیلی مراقب خودت باش خانومی
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

سلام عزیزم
سرماخوردگی که اثر معکوس داره. نگران نباش! ایشالا زودتر خوب شی عزیزم. من طفلکی هم سرما خوردم همه ی تنم درد می کنه مث آدم آهنی راه میرم! :))

اشکالی نداره. عید با چربی و بی چربی خوش میگذره در هرصورت! یعنی امیدوارم خوش بگذره مخصوصا به تو و دوجه خان جان :)

غزل خونه جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:11 ب.ظ http://ghazalkhoone.persianblog.ir/

اوووووووووه... یعنی انقدر؟! پا شو بابا تنبل!!!
ولی جدی گاهی جز بازی کردن که اون هم یه بهونه ست واسه اینکه کار دیگه ای نکنی٬ نمیشه کاری کرد...

تازه من رکورد بیشتر از این هم دارم! دیگه ببین چه فاجعه ای هستم :))

دارینوش شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:58 ب.ظ http://Fly.blogsky.com

سلام.
باز هم جای خالی .. موفق باشی.
۱۴ روز از آخرین پستت گذشته.

سلام.

دوست دارم آپ کنم. اما زیادی سوژه دارم و نمی دونم کدومو انتخاب کنم! :))

بهاره الف شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:43 ب.ظ http://eternaldeath.blogfa.com

بارون خیلی وقته دستای معجزه گرش مردن. دنبال عصای یک موسی دیگه باش!!

شایدم یه عصای دیگه! البته می دونم فقط بازی با کلمات بود ولی چون حرفت قشنگ بود نمی خوام در موردش نظر بدم که خرابش کنم :)

کلاسور یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ق.ظ http://celasor.persianblog.ir

سلام به یک بازی دعوت شدید !!!

ایرانی یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:31 ق.ظ http://symbiosis.blogfa.com

مبارک بادت این سال و همه سال، همایون بادت این روز و همه روز

ممنونم. برای تو دوست خوبم هم مبارک باشه :)

دخترآبان یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:38 ب.ظ http://fmpr.persianblog.ir

سرما نخوردی که احیانا ؟! خوبی ؟

من عاشق بارونم ...

سرما خوردم ولی خوب شدم :)

منم عاشقشم :)

حمید یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:14 ب.ظ http://abrechandzelee.persianblog.ir/

عشق بازی با بارون...جرم کمی نیست...
تو این روزا که ؛عشق بازی؛ از مد افتاده و فقط ؛بازی؛ ازش مونده با خدای خاطره های عاشقانه عشق بازی کردن خیلی جرات میخواد...

من از دار دنیا فقط جرات همین یه کارو دارم!
خدای خاطره های عاشقانه... بهترین توصیفی بود که از بارون شنیده بودم :)

حمید یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:17 ب.ظ http://abrechandzelee.persianblog.ir/

نکنه منتظری دوباره بازی وبلاگی پیش بیاد تا بنویسی!؟...
اگه منتظر نیستی و همین روزا با زبون خوش آپدیت میکنی که هیچی! اگه نه یه نیمچه بازی ما داریم اگه دوس داشتی بنویس...البته این بازی یه کم با بازیهای دیگه فرق داری...قسمت اصلیش اجراییه!

ما با زبون خوش آپدیت کردیم.! ما بچه ی خوبی هستیم به خدا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد