رنگ ها ، صداها ، سایه ها ، سکوت ها
از دنیایم رفتند...
از جنس تنم
از تار و پود روحم
پیله ای می سازم و
دنیا را می سپارم به آدم های بی نشان
آدم های بی رنگ
بی صدا
سایه نشین
خاموش
قسم به تمام نگاه های پشت پنجره
روزی پروانه می شوم و
دنیایم را پس می گیرم
...
دنیایی که
یک گل دارد و بس
قسم به تمام نگاه های پشت پنجره
روزی پروانه می شوم و
دنیایم را پس می گیرم
لذت بردم.
قشنگ بود
دنیایت را پس میگیری ...
دنیایم را پس میگیریم ...
دنیایمان را پس میگیریم ...
مطمئن باش ...
اگه بشه پیله ایی ساخت ...
فعلا که پیله تنهایی ساختن هم کاری بس دشوار و پیچیده ست ....خوش به حال کرم های ابریشم که پیله ساختن را بلد هستن و پروانه شدن رو آموختن و سهم خودشون رو از زندگی گرفتن ..
کاش کرم ابریشم بودم ...
شعرت قشنگ نه ...محشره ...آفرین....بوس و بغل با مخلفات ...
خیلی قشنگ بود قسم که روزی پروانه میشوم. واسه پروانه شدن تا کجا باید رفت؟ و تاکی؟
بهترین بود...
در این سالها تا تونستیم پ´یله ساختیم و تنیدیم
استثنایی بود.
ایشالا هنوز قرار نیست کتاب بشه احیانا؟
مکتوب قدیم و mak2b جدید.فی فی شده بودم.
دوری دوستی نمیاره دلتنگی میاره.
امیدوارم روبه راه باشی.
حالا با این سوهان ها چه کنیم
سلام
می دونی چیه؟
بعضی وقتها آدم ها نیاز دارن که غر بزنن....
اونقدر غر بزنند تا درونشون از ناراحتی و همون بی حوصلگی تهی بشه...
تا یه لیوان که توش آب تلخ هست خالی نکنی نمی تونی توش یه لیوان آب شیرین بریزی.... چون اگه یه ذره هم تلخی توی لیوان باشه باز مزه آب بعدی رو خراب میکنه..
پس این روزها تا می تونی غر بزن...
تا تهی بشی برای روزهای بهتر و بهتر....