یه حس سرخ و زرد
کمی سرخ مثل شرم
کمی زرد مثل خاطره
که مثل یه راز تو این دل می مونه
و خودشو قایم می کنه اون گوشه موشه ها
و منتظره یهو وقتش که شد بپره بیرون
و بگه من هنوز هستم
گم نشده بودم
نمرده بودم
فقط زندونی بودم مثل هر گناهکار دیگه
مثل همه ی راز های دنیا
بیش از حد تحت تاثیرم قرارم داد.
لامبورگینی!
چه نوشه ی لطیفی
لطیف بود/// ممنون/
چقدر زیبا گفتی
کمی سرخ مثل شرم
کمی زرد مثل خاطره
ببین هرچی می خونمش منظورتو نمی گیرم!
رازه دیگه! نگیری هم مهم نیست
کلمه زرد و رنگ زرد رو که دیدم یاد یه بنده خدایی افتادم
هی مینوشت گل زرد و گل زرد و گل زرد
آخرشم معلوم شد مشکلات روانی داشته
طفلکی! والا من شنیده بودم رنگ زرد باعث بهبود افسردگی و اینا میشه!
طعنه نبودا.برداشت بد نکنی
نه من که برداشت بد نمی کنم. ولی مگه چیه حالا ؟ روانی بودن که بد نیست! همین حالاشم یه جورایی هستم
خیلی زیباست مثل همه راز های دنیا
من دقیقن نفهمیدم چه حسیه نویسنده شب اما به خاطر اطمینانی که بهت دارم قبوله ...
چه راز زیبایی
مرسی مرسی
دفعه قبل اومدم، اینجا یه رنگ دیگه نبود؟
قالبش ...
چرا. عوضش کردم.
سلام و مرسی
بیا دمه گوشم بگو قضیه چیه!
قضیه همون" چیزه" که تو پست بالا خودت گفتی دیگه!
خیلی دوست داشتنی بود.
خیلی زیاد.
باور کن.
مرسی عزیزم